السلام علی ربیع الانام و نضره الایام

السلام علی ربیع الانام و نضره الایام

سلام و درود بر بهار انسانها و شكوفایى دورانها

سال نو مبارک باد

خجسته عید من آندم که چهره بگشایی

هلال عید ز ابروی خویش بنمایی
رسید عید و بهار آمد و  جهان خوش شد
ولی چه سود ز اینها مرا تو میبایی
اگر حدیث تو نبوَد چه حاصل از گوشم؟
وگر تو رخ ننمایی چه سود بینایی؟
به سوی روضه ی رضوان نظر نیندازم
اگر تو روضه به دیدار خود نیارایی
در آرزوی تو از جان نماند جز نفسی
چه شد که یک نفس ای جان من نمی آیی؟
دمی بیا که به روی تو جان برافشانم
که نیست بی تو مرا طاقت شکیبایی
لطافت همه خوبان ز حسن تو اثری است
زهی لطافت خوبی و حسن و زیبایی
برای دیدن حسن تو دیده می باید
وگرنه در همه اشیا به حسن پیدایی

صدای بهار(موسیقی)

صلوات

رئيس جمهور پاكستان پابرهنه به حرم مطهر رضوي مشرف شد

رئيس جمهور پاكستان پابرهنه به حرم مطهر رضوي مشرف شد


آصف‌علي زرداري، رئيس جمهوري پاكستان در دقايق عرفاني و ملكوتي بامداد امروز هنگام ورود به صحن‌هاي مطهر، كفش‌هاي خود را به نشانه احترام و عرض ارادت به ساحت ملكوتي حضرت ثامن‌الحجج (ع) از پا در آورد و با حالت خضوع قدم در اين آستان مقدس گذاشت.
زرداري سپس لحظاتي را پيش روي مبارك ايستاد و با مولاي خود به نجوا پرداخت.
وي پس از قرائت زيارتنامه و عتبه‌بوسي مضجع منور در رواق مباركه دارالسلام نماز خواند.
محمدجواد محمدي‌زاده، استاندار خراسان رضوي، رئيس جمهور پاكستان را در حضور يك ساعته‌اش در حرم مطهر رضوي همراهي و توضيحاتي در ارتباط با توسعه حرم مطهر، فضاهاي جديد، زيرساخت‌ها و فعاليت‌هاي فرهنگي و رفاهي آستان قدس رضوي ارائه داد.
زرداري كه به منظور شركت در اجلاس «اكو» به كشورمان سفر كرده بود، در مسير بازگشت به كشورش به منظور زيارت بارگاه منور رضوي، ساعاتي را در مشهد مقدس توقف كرد و همان شب به كشورش بازگشت.

خبرگزاري فارس

به مناسبت گذشت ربع قرن از شهادت فرمانده لشكر محمد رسول الله

«عباس» پسر «كربلايي احمد»


«عباس كريمي قهرودي» چهارمين فرمانده «لشكر27 محمد رسول الله»به تاريخ 23/12/1363 در منطقه عملياتي شرق رودخانه «دجله» شربت شهادت نوشيد. پيكر او زماني به تهران منتقل شد كه تنها چند روز از اولين سالگرد شهادت «حاج محمد ابراهيم همت»مي‌گذشت. 

«قهرود» يك روستاست از توابع كاشان. در اين روستا كشاورزي بود به نام «احمد» كه او هم يك زن و يك دختر شيرخواره توي خانه‌اش داشت. زن احمد بدزا بود، يعني هر چه بچه دنيا مي‌آورد سقط مي‌شدند، اين دختر كوچولو هم خدايي سالم مانده بود.«احمد» از خدا پسر مي‌خواست از طرفي هم نمي‌خواست عيالش اين همه اذيت شود. نيت كرد و رفت « كربلا». سال 1336 كربلا رفتن مثل امروز نبود، واقعا خون مي‌خواست؛ البته خون دل. دست پربرگشت. بچه بعدي سالم بود، پسر هم بود، تازه بعد از آن، چهار تا بچه سالم ديگر هم به خانواده كربلايي احمد اضافه شد. اما پسر اول چيز ديگري است؛ آن هم اگر چنين حكايتي داشته باشد:
كربلايي احمد مي‌گفت به حرم حضرت ابوالفضل دخيل بستم و زار زده بودم كه يا قمر بني هاشم من سلامت بچه‌هايم را از تو مي خواهم. خلاصه اينكه كربلايي احمد اين پسر اول را تحفه حضرت عباس مي‌دانست، براي همين هم اسمش را گذاشت«عباس»

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شهید همت

شهید همت 

 

شهید همت

پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه كارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه‍ های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.

او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم كل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را تشكیل دهند.

در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.

شهید همت در عملیات پیروزمند بیت ‍المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق مي‍توان گفت كه او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته ‍اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی كرد.

در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.

با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن‍ عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول الله (ص) ، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (ع) بود، برعهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كاني‍مانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمي‍شود.

صلابت، اقتدار و استقامت فراموش‍نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشكر محمدرسول‍الله (ص) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتك‍های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب مي‍گردد.

مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود :

« ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز دیگری باقی نیست! »

اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي‍خوابي‍های مكرر همچنان به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی برحفظ‍جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی مي‍گفت :

« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش كشیم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، كه اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »

ادامه نوشته

دانشگاه قبرستان نیست

دانشگاه قبرستان نیست

یکی بود یکی نبود.
یه شهری بود خوش قد و بالا.
آدمایی داشت محکم و قرص.
ایام، ایام جشن بود؛ جشن غیرت.
همه تو اوج شادی بودن که یهو یه غول حمله کرد به این جشن.
غول، غول گشنه‌ای بود که می‌خواست کلی از این شهر رو ببره.
همه نگران شدن.
حرف افتاد با این غول چی‌کار کنیم؟ ما خمار جشنیم. بهتره سخت نگیریم.
اما پیرمراد جمع گفت: «باید تازه نفسا برن به جنگ غول».
قرعه به نام جوونا افتاد. جوونایی که دوره کُرکُری‌شون بود، رفتند به جنگ غول.
غول، غول عجیبی بود.
یه پاشو می‌ز‌‌‌‌دی، دو تا پا اضافه می‌شد.
دستاشو قطع می‌کردی، چند تا سر اضافه می‌شد.
خلاصه چه دردسر، دست و پای آقا غول رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن شهرشون که دیدن پیرشون سفر کرده...
یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت.

اما یه اتفاق افتاده بود.
بعضی‌ها به این جوونا یه جوری نگاه می‌کردن که انگار غریبه می‌بینن.
شاید  هم حق داشتن!
آخه این جوونا با غول جنگیده بودن.
جنگیدن با غول یه آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن.
دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود.
شده بودن مثل اصحاب کهف. دیگه پول‌شون  قیمت نداشت.(١)


آخه این همه اعتراض بس نیست؟ چه جوری باید حالیتون کرد که جای شما تو دانشگاه نیست؟ چی از جون ما دانشجوها می‌خواهید؟ مگه دانشگاه قبرستونه؟ دست از سر ما بردارید تو رو خدا. اگه شماها زنده‌اید، پس چه بهتر که این وضع رو نبینید و برید همون گوشه‌ی بهشت زهرا با رفقاتون خلوت کنید.

١- بخشی از دیالوگ حاج کاظم در فیلم آژانس شیشه‌ای

برگرفته شده از وبلاگ كشكول جواني

ادامه نوشته

حسين خرازي و ماهر عبدالرشيد

حسين خرازي و ماهر عبدالرشيد

حسین خرازی

 شب هاي آخر عمليات کربلاي پنج بود که حسين خرازي با چند نفر از بچه هاي مهندسي با يک تويوتا لندکروز نو که حسين تازه تحويل گرفته بود به يک سنگر عراقي فتح شده مي روند. سنگري مجهز و مجلل که مبلمان هم داشته و در عمق زمين ساخته شده بود و قطر بتون آن حدود يک متر بوده است
در اين سنگر يکي از بچه هاي لشکر امام حسين مشغول شنود مکالمه بيسيم  عراقيها بوده است که حسين خرازي از او مي خواهد بر روي فرکانس بيسيم ماهر عبدالرشيد فرمانده سپاه هفتم عراق برود و از طرف او براي ماهر پيامي را مخابره کند. هر چه بقيه نيروها سعي مي کنند حسين را از اين کار منصرف کنند نمي شود.

بالاخره مسئول شنود بر روي بيسيم پيام مي دهد و مي گويد: بسم الله الرحمن الرحيم. قال الحسين خرازي ...
بيسيم چي ژنرال عبدالرشيد با شنيدن اين جمله متوجه مي شود که فرکانس لو رفته است و شروع به فحاشي ميکند. بقيه فرماندهان عراقي هم که متوجه لو رفتن فرکانس مي شوند همديگر را مقصر خطاب مي کنند و براي هم خط و نشان مي کشند.
ماهر عبدالرشيد که از ماجرا مطلع مي شود از بيسيم چي خود مي خواهد تا با طرف ايراني ارتباط بگيرد و بپرسد پيام خرازي چيست. بيسيم چي عراقي هم به فارسي مي گويد: اي ايراني اگر پيامي براي ماهر داري بگو! او آماده شنيدن است.
خرازي هم به بيسيم چي خود مي گويد به او بگو: خط اول تو را گرفتم. خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم. خط چهارم تو را هم گرفتم. خط پنجم تو را هم گرفتم. سنگرهاي مجهز نوني تو را هم گرفتم. هيچ مانعي جلوي من نيست! امشب مي خواهم به بصره بيايم و تو را ببينم!

ماهر از حسين مي پرسد مي خواهي بيايي چه کار کني؟ يا چي بگي؟
حسين مي گويد : يک پاي تو را گرفتم مي خواهم بيايم آن يکي را هم قطع کنم.

ماهر مي گويد: خب بيا. منم يک دست تو را گرفتم آن يکي را هم قطع ميکنم. وعده ما امشب در ميدان بصره!


بعد از اين مکالمه حسين از بچه ها مي خواهد امشب خيلي راحت باشند و استراحت خوبي بکنند. عراق نيز منطقه را وجب به وجب مي کوبد و مهمات يک هفته را در يک شب در منطقه خالي مي کند. بصورتي که فردا صبح وقتي حسين سراغ ماشين خود مي رود با لاشه گلوله باران شده آن مواجه مي شود.

وقتي نيروها دليل اين کار حسين را از او مي پرسند، حسين جواب ميدهد: ما در اين منطقه ديگر نه نيرو داشتيم و نه مهمات. اين کار براي تحريک آنان در جهت به آتش گرفتن منطقه کردم تا مهمات خودشان را هدر بدهند.
بعدها در شنود مکالمات بعدي، رزمندگان اسلام متوجه مي شوند در آن شب حتي مهمات داخل تريلي ها را انبار نمي بردند و مستقيم به کنار توپ ها و خمپاره هاي خود مي بردند و از آنجا شليک مي کردند.

هشتم اسفند سالروز شهادت شهيد حسين خرازي فرمانده لشکر امام حسين گرامي باد. 

ويژه‌ی سالروزشهادت امام رضا عليه‌السلام

پيام زندگى ثامن‌الحجج(ع)

پيام زندگى ثامن‌الحجج(ع)

 غبارروبی ضريح حرم مطهر امام رضا (ع) توسط رهبر انقلاب

پيام زندگى على‌بن‌موسى‌الرضا(ع) چيست؟ ما كه نبايد فقط به مرقد امام على‌بن‌موسى‌الرضا اظهار ارادت كنيم؛ او امام ماست، زندگى او براى ما درس است، از زندگى او بايد درس بگيريم؛ زندگى او براى ما يك پيامى دارد، آن پيام چيست؟ من آن پيام را در يك كلمه خلاصه مى‌كنم. بدانيد پيام زندگى پرماجراى على‌بن‌موسى‌الرضا عليه‌الصّلوةوالسّلام به ما عبارت است از مبارزه‌ى دائمى خستگى‌ناپذير.

فيلم كامل اولين غبارروبی ضريح جديد حرم مطهر امام رضا (ع) توسط رهبر انقلاب

ادامه نوشته