افطار با قمقمه شهيد

دم دماي ظهر بود که در ارتفاع 112 در جستجوي يافتن پيکر شهدا بوديم شهيدي پيدا نمي شد.خسته شده بوديم صداي اذان ظهر از بلند گوي مقر به گوشمان خورد.گفتيم کار را تعطيل کنيم و براي ناهار و نماز به مقر برويم.آماده که شديم،رفتم تا دستگاه بيل مکانيکي را خاموش کنم.انگار کسي به آدم چيزي بگويد.گفتم يک بيل هم آن بالا را بزنم و دستگاه را خاموش کنم.پاکت بيل را در خاک فرو بردم و آوردم بالا،خواستم دستگاه را خاموش کنم تا بروم پايين،ناگهان ديدم پيکر يک شهيد در پاکت بيل پيدا شده.رفتم جلوي بيل.پيکر شهيد کاملا داخل پاکت بيل خوابيده بود.يعني بيل که زده بودم بدن او آمده بود داخل پاکت.خاک ها را که خالي کرديم،جمجمه اش پيدا شد.پلاک را که دور گردنش بود در آورديم،يک قمقمه آب پهلويش بود که سنگين بود.در آن را باز کرديم ديديم آب زلالي در آن موجود است.شهيد را که به مقر برديم،سيد مير صاهري با آب آن قمقمه روزه اش را افطار کرد.آبي زلال! انگار نه انگار که ده سال داخل قمقمه و زير خاک مانده باشد.


رضا مهدور