عدالت نامتوازن
عدالت نامتوازن يعنى اينكه دولت به يك روستا آب، برق، گاز، تلفن و جاده برده است و رسانه نبرده است و روستاها و محروميت‏ها در فضاى رسانه‏اى كشور ديده نمى‏شوند. در نظام رسانه‏اى موجود از جمله رسانه ملى تصويرى از كشور نشان داده مى‏شود كه اين تصوير تطابقى با واقعيت ايران و ايران واقعى ندارد. به عنوان مثال اگر امروز فقط يك ساعت و نه بيشتر، برق تهران برود، تمام روزنامه‏ها فردا در صفحه اول خود اين خبر را به‏عنوان يك اتفاق مهم بازتاب مى‏دهند، همين طور صدا و سيما مسئولين را به صلابه خواهد كشيد كه چرا چنين اتفاقى افتاده است، ولى اگر ميليون‏ها ايرانى سى سال بعد از انقلاب برق يا امكانات اوليه نداشته باشند، حتى در صفحه حوادث روزنامه‏ها هم ضريب نمى‏گيرد. اگر ميليون‏ها ايرانى كمرشان زير بار فقر خم شود يا يا چهار دختر ايلامى بر اثر فقر خودسوزى كنند، نه رسانه ملى و نه روزنامه‏ها، نه اينترنت واكنش نشان نمى‏دهند ولى اگر آقاى ايكس از نيمكت‏نشينى در تيم مثلا فولاد اهواز ناراحت باشد، آقاى ضرغامى به ميدان مى‏آيد و مى‏گويد مگر من مرده‏ام كه تو اين درد و رنج بزرگ را تحمل كنى، من بهترين برنامه‏سازان و بهترين وقت رسانه ملى را اختصاص مى‏دهم كه طى چندين برنامه به اين قصه بپردازند و اين را تبديل به يك مساله ملى مى‏كنم تا اين بار غم را از دوشت بردارم!
وقتى مردم، ايران را در اين رسانه تماشا مى‏كنند، چه برداشتى خواهند داشت؟ يك سوم مردم ايران در روستاها زندگى مى‏كنند و اينها در نظام رسانه‏اى ما ناپديد هستند و انكار مى‏شوند. مثلا تلويزيون مى‏خواهد از روز انتخابات گزارش بدهد فقط دوربين از مسجد لرزاده، حسينيه ارشاد و بالعكس و به شخص بيننده چنين تصويرى از ايران و واقعيت آن روز كشور به وى القا مى‏شود. وقتى كه رسانه‏اى همچون صندوق راى كه رسانه‏اى بى‏ادب است و حرمت ارباب رسانه و سرمايه‏داران حاكم بر رسانه را نگه نمى‏دارد، از او يك تصوير ديگر از ايران مى‏دهد با تصوير رسانه‏اى مثل صدا و سيما و روزنامه‏هاى ما متضاد است.

نظام نامتوازن رسانه‏اى
شخص با خود مى‏گويد من وقتى پاى برنامه‏هاى صدا و سيما مى‏نشينم، هر آنچه كه مى‏بينم يا قريب به اتفاق آن سبك زندگى‏اى است كه در فاصله ميدان ولى عصر تا تجريش وجود دارد، همين طور سريالها، برنامه‏ها، اخبار شما همه مربوط به آن سبك زندگى است، به يك دفعه اين بيست و چهار ميليون نفر از كجا پيدا شدند؟ چرا رسانه جمهورى اسلامى اينها را به من نشان نداده است؟ مگر چنين آدمهايى در ايران وجود دارند؟ اين دو تصوير، تضاد ايجاد مى‏كند، آن هم به اين دليل كه رسانه‏ها و نظام رسانه‏اى جمهورى اسلامى، چه دولتى و چه خصوصى توسط يك طبقه خاص اداره مى‏شود، آن هم يك طبقه خاص به نام طبقه مرفه بى‏درد. قاعدتا اين تصوير ايجاد توهم مى‏كند و همين طور سالها به تدريج ادامه مى‏يابد، بعد شما مى‏خواهيد يك دفعه در برابر تصويرى كه صندوق راى از ايران واقعى نشان مى‏دهد، به راحتى تسليم شوند و آن را قبول كنند، در حالى كه خودتان قبل از اين يا آن بيست و چهار ميليون را يعنى اقشار محروم و مستضعف را انكار كرده‏ايد يا اينكه به آنها گفته‏ايد كه اگر باشند هم اهميتى ندارند. خود صداو سيما مگر اينها را آدم‏هاى درجه دو و بى‏اهميت نكرده است؟ و نگفته كه اينها كسانى هستند كه اگر زير بار فقر له بشوند، به سراغ آنها نمى‏روم، چون درجه دو هستند. من بايد بروم دنبال آن جوان سرمايه‏دارى كه با بيست سال سن قرارداد سيصد، چهارصد ميليون در سال مى‏بندد كه در فلان تيم دولتى بازى كند و بايد به دنبال منافع او باشم، آدم‏هاى ديگر كه ارزش اعتنا ندارند. وقتى اين چنين تفكرى حاكم باشد، آن شخص فكر مى‏كند: اينها كه آن‏قدر آدم‏هاى بى‏ارزشى بودند كه اگر مى‏مردند هم تو خبر آنان را نبايد منعكس كنى، آن وقت آيا حق دارند بيايند تكليف سياست مملكت را مشخص كنند؟!

سيگنالهاى خطرناك
اين همان عدالت نامتوازن است كه در حوزه عمران و جاده‏سازى و بيل و كلنگ به عدالت معتقد است و در حوزه رسانه به عدالت اهتمامى ندارد. وقتى كه چنين باشد آقاى احمدى نژاد هم با فلان سوپراستار سينمايى وقت مى‏گذارد تا درد دل‏هاى او را بشنود. آقاى احمدى نژاد! تا به حال با چند هنرمند حزب‏اللهى نشسته‏اى و درد دل‏هاى آنها را گوش كرده‏اى؟! اين بى‏عدالتى و جا به جا كردن حساسيت‏هاست. چقدر راجع به وضعيت نابسامان فرهنگ و رسانه و هنر در دولت شما به شما تذكر داده شد؟ چرا بى‏اعتنايى كردى؟ امروز هم كه شاهد چنين ملاقات‏هايى هستيم. اين سيگنالهاى خطرناكى است. آقاى رئيس جمهور برود درد دل را از آن كسانى بشنود كه سالهاست مناسبات فاسد در مديريت فرهنگى در خيلى از دستگاهها آنها را خانه‏نشين كرده است. كسانى كه مى‏خواهند براى منافع و آرمان‏هاى انقلاب كار كنند و فسادى كه در فضاى مديريت فرهنگى ما وجود دارد، اجازه ظهور و بروز به آنان نمى‏دهد.

نظام رسانه‏اى و فقر نهادينه شده
اگر ما معتقديم كه بايد با فقر مبارزه كرد، فرمود: «لافقر كالجهل» هيچ فقرى مثل جهل نيست. يك بخش جدى از كسانى كه وارد بازى‏هاى بعد از انتخابات شدند، جاهل هستند. يعنى آن نظام فاسد رسانه‏اى، فقر اطلاعات را در آنها نهادينه كرده است. و واقعا فكر مى‏كنند فقط خودشان وجود دارند و خودشان اهميت دارند. بدين ترتيب ميليون‏ها آدم هم اگر مخالف او باشند به آنها بى‏اعتنا خواهد بود.آقاى رئيس جمهور برنامه شما جهت مبارزه با اين فقر چيست؟ و آن چيزى كه موضوع را تشديد مى‏كند اين است كه طبقات زياده خواه و فرادست كه مغلوب جمهوريت نظام شده‏اند، امروز به صحنه آمده‏اند تا اوضاع را به ماقبل برگردانند؛ چرا كه اينها مى‏گويند اولا نبايد اين عدم توازن رسانه‏اى به هم بخورد، و همچنان بى‏توازنى و بى‏تعادلى بايد وجود داشته باشد بيست درصد جمعيت بايد هشتاد، نود درصد رسانه‏ها را در اختيار داشته باشند و سبك زندگى آنها را تبليغ كنند. اينها در صدا و سيما به طور كامل حاكم هستند و مى‏گويند ما خبر راهپيمايى 22 بهمن و روز قدس را نشان مى‏دهيم، پس انقلابى هستيم. كجاى صدا و سيما انقلابى است؟ كجاى اين صدا و سيما ارزشى است؟ مگر ارزش به چه معناست؟

جابجايى نيازهاى حقيقى با نيازهاى كاذب
تجملگرايى فقط اين نيست كه خانه‏هاى آنچنانى با اثاثيه آنچنانى و اتومبيل‏هاى آنچنانى نشان بدهيد، بلكه تجملگرايى يعنى اينكه نيازهاى كاذب را به نيازهاى ضرورى تبديل كنيم و نياز كاذب را به گونه‏اى نشان دهيم كه تصور شود اين نياز مهم و حياتى است. مخاطب فكر كند اگر فلان مدل يخچال يا مبل را نداشت چيزى كم دارد و عقب افتاده است.
وقتى چنين شود كم كم كسى كه پاى اين رسانه نشسته است نياز كاذب براى وى به نياز حقيقى تبديل مى‏شود. تلويزيون خبر مى‏دهد كه نتيجه بازى آخن با شالكه تادقيقه 45 اين است. اين كه دو تيم در فلان شهر آلمان مسابقه مى‏دهند و ما لحظه به لحظه اين بازى را براى يك ملت انقلابى مسلمان كه هزاران كيلومتر اين طرف‏تر هستند خبر مى‏دهيم، اين يك كار ضد ارزشى است كه نياز غير واقعى را به نياز جدى تبديل مى‏كنيد، كه شخص فكر كند اگر از نتيجه اين بازى تا دقيقه 45 مطلع نباشد يك چيزى كم دارد و اين هم نوعى تجملگرايى است. آن هم در شرايطى كه بسيارى از مسائل مهمتر در كشور وجود دارد كه بازتاب نمى‏دهيد و حاضر نيستيد حتى خبرش را اعلام كنيد، از جمله اختلاس‏ها و خبرهاى منفى. البته اين را هم توقع نداريم،چرا كه به قول شما سياه‏نمايى مى‏شود، اما چرا سفيد نمايى نمى‏كنيد؟! هر سال صدها گروه دانشجوى حزب‏اللهى در اقصى نقاط كشور اردوهاى جهادى برگزار مى‏كنند، مثلا سى، چهل نفر دانشجو از دانشگاه اميركبير، صنعتى شريف، امام صادق(ع) و جاهاى ديگر راه مى‏افتند و به فلان روستاى شهرستان نهبندان، يا فلان روستاى ياسوج مى‏روند و يك ماه يا كمتر و بيشتر كار عمرانى انجام مى‏دهند. چه كسى تا به حال ديده است حتى يك بار صدا و سيماى جمهورى اسلامى اين موضوع را در اخبار خود منعكس كند يا تيتر يك بخش خبرى مربوط به اين خبر باشد. اين كارها ضريب داده نمى‏شود تصويرى كه طبقه فرادست،اشرافى، رفاه‏طلب پررو از ايران ارائه مى‏دهند كه مثلا جوان‏ها همگى به دنبال فسق و فجور هستند، همان بايد نمايش داده شود. نبايد اين همه حركت‏هاى مثبتى كه در جامعه وجود دارد نمايش داده شود، اين همه جوان فعال، پرنشاط، باانگيزه، مخلص و بااراده بايد حذف شوند و نبايد در فضاى كشور ضريب بگيرند؛ چرا؟! چون ممكن است آن موقع اتفاقات بدى بيفتد و مردم باورشان شود كه مى‏توان كشور را به‏سان سال 57 اداره كرد و اين براى بعضى‏ها خطرناك است.
اين همه ناشى از بى‏توازنى موجود در فضاى رسانه‏اى كشور است. اين موضع را يكبار ديگر هم گفته‏ام ولى متاسفانه هيچ گونه واكنشى نشان داده نشد. يك خانم هنرپيشه‏اى از صدا و سيما انتقاد كرده بود كه چرا در تيزر تبليغاتى فلان فيلم در صداو سيما سانسور شده است، شخص آقاى ضرغامى بلافاصله سراسيمه مصاحبه كرد كه من با اين كار شديدا برخورد كردم و مسئول را توبيخ كرده‏ام كه مثلا تو به چه حقى در تيزر فلان فيلم تبليغاتى اسم خانم فلانى را حذف كرده‏اى! اين‏گونه رئيس سازمان صدا و سيما خودش را موظف به پاسخگويى در برابر اقشار فرادست مى‏داند ولى بنده در همين جلسه گفتم كه صدا و سيما آمده يك فيلم صد در صد ضد انقلابى و در راستاى منافع آمريكا با بودجه هنگفت ساخته و پخش كرده و در دنيا منتشر مى‏كند، هيچ كس جواب به من نداد! اين فيلم به نام «444 روز» در تمسخر امام در شبكه پرس.تى‏وى. ساخته شده بود! از قرار معلوم براى آقاى ضرغامى اين چيزها اهميتى ندارد كه پاسخگوى آن باشد.

راهبرد و سياست فرعونى
استراتژى كه اشراف براى زير سوال بردن انتخابات و براى منكوب كردن نتيجه آن در دست گرفتند دقيقا استراتژى فرعون است. ويژگى فرعون اين بود كه قومش را خوار و خفيف مى‏كرد يعنى شهروند درجه دو و سه مى‏كرد و آنها از او اطاعت مى‏كردند. اين استضعاف را در وجود آنها نهادينه مى‏كرد كه آنها خودشان هم باورشان مى‏شد كه راست مى‏گويد. اينها چه در دوره قبل و چه در دوره بعد از انتخابات تلاش خودشان را به كار گرفتند كه اين استراتژى فرعونى را كه ناشى از تفرعن اينها و رهبرانشان است پيگيرى كنند. «استخف قومه فاطاعوه» يعنى از همان قبل از انتخابات شروع به فحاشى و تمسخره كردند، چه خود آن آقايى كه در تلويزيون فحاشى كرد و از رمال، كفبين و دروغگو و فلان همه را به آقاى احمدى‏نژاد نسبت داد. سياست فرعونى آنها چنين بود كه آنچنان جريان ضد اشرافيت را تحقير كنند كه مردم را منفعل كنند و بترسانند از اينكه اگر به چنين آقايى راى بدهيم ما هم متهم به بى‏سوادى مى‏شويم و اينكه آدم‏هاى پستى هستيم؛ چرا كه همه آدم‏هاى درجه اول و با شخصيت و اشرافى مخالف او هستند و در شعارهايشان هم آورده بودند «انسانم آرزوست» انگار اين طرف حيوان هستند.
اين وضعيت كماكان ادامه دارد، هر تهمت و دروغى را نسبت مى‏دهند و از موضع تفرعن با اكثريت جامعه برخورد مى‏كنند تا بتوانند با انواع و اقسام روش‏ها مقاومت روحى اينها را بشكنند. مى‏خواهند با اينكه اقليت هستند خودشان را اكثريت نشان دهند و چنين القا مى‏كنند كه نيروهاى ما كيفى هستند و يكى از آنها به ارزش ده نفر هستند و بدين ترتيب خودشان را همه بنمايانند، در صورتى كه اقليت هستند آن هم اقليت به معناى مطلق كلمه. و حتى نصف آن 13 ميليون نيستند؛ ولى مى‏گويند چون بى. بى.سى و صداى آمريكا، نتانياهو و شيمون پرز از ما حمايت مى‏كنند، بنابراين ما بايد يك سهم بالاترى در كشور داشته باشيم. وقتى كه اين همه قدرت داريم و مى‏توانيم فضاسازى كرده و دروغ را راست و راست را دروغ نشان بدهيم، چرا از اين قدرتمان استفاده نكنيم. آنچنان اين سياست فرعونى در وجودشان ريشه دوانيده است كه كسى كه مهمترين شعارش اين بوده كه مردم من آمده‏ام با دروغگويى و پرونده‏سازى مقابله كنم، خودش مظهر دروغگويى است و در مجلس ختم آدم زنده شركت مى‏كند. آقاى ميرحسين موسوى كسى است كه در مجلس ختم آدم زنده شركت كرده براى اينكه نظام را متهم كند و به اكثريت ملت دهن كجى و آن نفس متفرعن خودش را راضى كند. اين آدم امروز خودش را مظهر عقلانيت و خردورزى و مبارزه با دروغ مى‏داند! وقتى كه قضيه بدين بداهت است، وقتى كه فساد بدين بداهت است، چرا نمى‏شود به طور كامل با آن مقابله كرد. اين بديل همان خلاءها و نواقصى است كه از قبل داريم. ما اجازه داده‏ايم كه آن فساد در كشور نهادينه شود و توهم در اقشار خاص شكل بگيرد و ارزش مردم در جمهورى اسلامى، انكار شود و شهروند درجه يك و دو در اين مملكت درست كنند. رحمت خدا بر امام، آن حكيم بزرگ كه چقدر خوب فهميد كه جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.

دفاع مقام معظم رهبرى از جمهوريت نظام
متاسفانه عده‏اى در كشور اين جمله را فقط از يك زاويه مى‏نگرند و مى‏گويند امام در مقابل كسانى كه مى‏خواستند اسلاميت را از نظام بگيرند و جهت اثبات اسلاميت نظام اين جمله را فرمود. چنين نيست، بلكه جمهوريت نظام هم به اندازه اسلاميت آن مهم است. چون امام مى‏ديد كه هيچ تضمينى براى اسلاميت نظام بهتر از جمهوريت آن نيست، يعنى اگر شما مى‏خواهيد جمهورى اسلامى، اسلامى باقى بماند، بايد جمهورى باقى بماند و اكثريت مردم رأيشان در اين مملكت ارزش داشته باشد. ولى فقيه امروز به چه دليل آماج حملات اقشار مسرف و اشراف و نخبگان خاص قرار مى‏گيرد، فقط به اين خاطر كه پاى جمهوريت نظام ايستاده است. اينها حرفشان با حضرت آقا چه بود؟ اينها گفتند اين 24 ميليونى كه به كس ديگر راى دادند، پناهى جز تو ندارند، بيا با همديگر معامله كنيم و جمهوريت را وتو كن و انتخابات را ابطال كن! 24 ميليون آدم درجه 2 به چه دردى مى‏خورند، بيا به به و چه چه ما را بخر! نامه نوشتند، تظاهرات كردند، مصاحبه كردند، بيانيه دادند كه آقاى ولى فقيه بيا جمهوريت نظام را به كنارى بگذار،چه كار دارى به اينكه اكثريت به چه كسى راى داده است، اما رهبرى پاى جمهوريت ايستاد.
يكى روزى اينها تلاش كردند به بهانه جمهوريت، اسلاميت نظام را از بين ببرند و گفتند ما رأى آورديم پس بنابراين سكولاريزم بايد حاكم شود، ولى الان كاملا برعكس شده و مى‏خواهند با اسلاميت، جمهوريت را از بين ببرند، بدين ترتيب كه با الله‏اكبر، ياحسين، رنگ سبز، مراجع عظام و... مى‏خواهند جمهوريت را ابطال كنند. اين يعنى چه كه رأى من آقازاده با فلان آدم در فلان روستاى نهبندان يكى باشد؟! من پسر آيت‏الله فلانى يا پسر دكتر بهمانى هستم، من ماهى 10 ميليون تومان درآمد دارم، او نان خشك هم ندارد كه بخورد، چطور قبول كنم كه حق من و او يكى باشد؟ اين زبان حال امروز آنهاست.

ضرورت حفظ شأن و منزلت حضرت امام
اخيرا آقاى سيد حسن مصطفوى مشهور به خمينى با خانواده متهمين و مجرمين آشوبها جلسه مى‏گذارد. يك نفر در دانشگاه تهران به من گفت آقاى سيد حسن خمينى هم طرفدار فلانى است، گفتم منظورت از خمينى همان امامى نيست كه آمد و 2500 سال سلطنت و وليعهدى را در اين كشور سرنگون كرد و افتخارش اين بود كه من نظام سلطنتى را برانداختم، حال اسم او را شما مى‏خواهيد در اين جامعه ابزار وليعهدى كنيد؟ مگر آقاى سيد حسين خمينى امروز بزرگ خاندان خمينى نيست؟ 20 سال هم از «سيد حسن» بزرگتر است، پسر مرحوم آقا مصطفى هم است، چرا ايشان نبايد علمدار خانواده خمينى باشد؟ چون همان اوايل انقلاب هم سيدحسين كه امام اينقدر به او علاقه داشت و تنها پسر آقا مصطفى بود، يك مقدار كه خواست از خط ولايت خارج شود، امام آنچنان سرجايش نشاند كه سى سال است از گوشه خانه‏اش تكان نخورده است. حال مى‏خواهيد آن امام با آن قاطعيت را شما آبرويش را خرج خروج بر اكثريت ملت بكنيد! اين نتيجه توهماتى است كه در بعضى از آقايان شكل گرفته است. هر كسى تا موقعى كه به آرمان و خط مشى امام وفادار بود، ما مخلص او هستيم.

اشتباه محاسباتى برخى آقايان
بايد امروز اين آقايان را دعوت كرد كه سر جاى خودشان بنشينند. بايد اكثريت ملت را به اينها نشان داد و از اشتباه محاسبه درآورد، در قرآن بارها و بارها تذكر داده شد كه در همه امور دچار اشتباه محاسباتى نشويم، از امور آخرتى تا طبيعى.اينها را بايد چگونه از اشتباه محاسبه درآورد «ايحسب انّ ماله أخلده» اينها فكر مى‏كنند چون مال دارند پس برتر هستند.» بايد همان اتفاقى كه اول انقلاب افتاد، دوباره اتفاق بيفتد. امام وارد كشور شده و انقلاب به پيروزى رسيده بود، مردم آرمان خودشان را ابراز كرده و به امام دلبسته بودند و به دنبال ايجاد يك جامعه دينى عادلانه بودند. يك قشر عظيم نخبه در مقابل مردم ايستادند و حاضر نشدند با امام و امت همراهى كنند. از همه قشرى هم بودند از چهره‏هاى حوزه‏اى تا حد مرجعيت، چهره‏هاى باسابقه مبارزاتى، همسر شهيد، دختر شهيد هم داشتند كه از آن جمله مسعود رجوى بود كه اولين همسر شهيد معروف انقلاب بود. همسرش اشرف ربيعى قبل از انقلاب كشته شده بود. همه اينها را انقلاب تجربه كرده است كه اينها حالا مى‏خواهند همسر شهيد به صحنه بياورند يا افراد باسابقه مبارزاتى به ميدان بياورند، بايد از آن تجربيات درس گرفت و آن تجربيات منتقل شود.

روش‏هاى مغتنم اسلام و انقلاب اينكه فكر كنيم انقلاب به آسانى و فقط با اسلحه حفظ شد، خطاست، بلكه انقلاب ما انقلابى فرهنگى و يك نهضت عظيم فرهنگى بود كه در بين توده‏هاى مردم شكل گرفت. مردم گفتند امام نخبه‏ها تو را تنها گذاشتند، هنرمندان مشهور دوران شاه تو را تنها گذاشتند و حاضر نيستند با انقلاب تو همراهى كنند، ما كه هستيم. كلى جوانهاى نورس، خوش‏فكر و با انگيزه وارد شدند و بدنه هنرى انقلاب را ساختند، آن هم قوى‏تر از بدنه هنر روشنفكرى و در حوزه‏هاى مختلف از شعر تا موسيقى، تئاتر و ادبيات و غيره. خدا رحمت كند مرحوم قيصر امين‏پور را يك جوانى بود از گتوند خوزستان، همين‏طور مرحوم سلمان هراتى يك جوان از روستاهاى تنكابن، اينها آمدند و قوى‏ترين كارهاى هنرى را در مقابل جريان روشنفكرى و نخبگانى كه مقابل امام و امت و اكثريت عدالتخواه ايستاده بودند، ايجاد كردند. امروز ما محتاج به چنين كسانى هستيم. اين نخبگانى كه در اين انتخابات تجربه كرديم، امتحان خودشان را دادند و نمره‏هايشان مشخص شد.

نقش سكوت نخبگان در فتنه
نبايد معطل كسى بمانيم چون هر كس كه مى‏خواست بيايد تا حالا آمده است. رهبرى وسط ميدان ايستاده و فرياد هل من ناصرش بلند است، حضرات به حجره‏هاى خودشان رفته و درها را بسته‏اند و «كن فى الفتنه كابن اللبون» مى‏خوانند. مقام معظم رهبرى در ديدار اخير خبرگان محكم توى دهن اينها كوبيد. اينها با حديث اميرالمؤمنين به جنگ ولايت آمده‏اند. آقا اين حربه را از دستشان گرفت و در جواب آنان فرمود، حضرت اميرالمؤمنين فرمودند در فتنه‏ها سوارى ندهيد مثل شتر نر دو ساله باشيد كه نه پشتى دارد كه روى آن سوار شوند نه شيرى مى‏دهد كه آن را بدوشند. اجازه ندهيد كه فتنه‏گران از شما استفاده كنند، ولى اين به معنى كنار گود نشستن و گوشه‏نشينى و كناره‏گيرى نيست، بلكه به معناى اين است كه با سكوتتان به فتنه‏گران ميدان ندهيد. چه بسيار نخبگانى كه ما از اينها انتظارها داشتيم و پاى جلسات اينها نشسته بوديم، براى ما انقلاب را تبيين كرده بودند، و براى ما فتنه را تشريح كرده بودند ولى خودشان در اين فتنه سوارى دادند، آن هم چه سوارى دادنى! به شيمون‏پرز، نتانياهو سوارى دادند و گفتند آقاى آمريكا، انگليس، اسراييل! بيا كه خوب شترى گيرت آمده است. «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم نليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين» خداوند مى‏فرمايد فكر كرديد من با شماها قرابت خاصى دارم كه با پيشينيان شما نداشتم. بقيه هم انسان بودند و آنها را آزمايش كردم، شما كه با آنها فرقى نداريد، شما فكر كرديد امتحانات الهى فقط يك بار است... آقايان نخبگانى كه گوشه‏اى نشستيد و به فرياد هل من ناصر ولى زمان بى‏اعتنايى كرديد و حداكثر خدمتى كه كرديد اين بود كه سكوت كرديد، بخل ورزيديد از آنچه كه خدا به شما داده بود كه بياييد در ميدان خرج كنيد.فكر نكنيد كه رستيد و منفعت برديد، خداوند مى‏فرمايد اين را روز قيامت مثل طوقى به گردنتان مى‏اندازيم و مايه آبروريزى برايتان خواهيم كرد. نفس شما، شما را بازى داد و از ورود در اين ميدان منصرف كرد. ميدان فتنه آن ميدانى است كه چه بسا شهداى ما آرزو مى‏كنند در اين ميدان‏ها حضور مى‏داشتند و از امتحان موفق بيرون مى‏آمدند. امروز بايد گوشمان را به پيام بشارتى كه شهدا از بهشت براى ما مى‏فرستند باز كنيم و اگر نمى‏شنويم بايد فكرى به حال گوشهاى دلمان كنيم. پيام شهدا اين است كه اين راه راهى نيست كه در آن خوفى يا غمى وجود داشته باشد، نترسيد و غمگين و افسرده هم نشويد. براى مقابله با فتنه بايد به پيام بشارت شهدا گوش جان سپرد و با اميد و بدون كوچكترين ذره‏اى تزلزل و انفعال وارد ميدان شد و به انگشت اشاره ولايت فقيه نگاه كرد و محكم و صريح حرف زد و موضع‏گيرى كرد. امروز اسلام واقعى در مقابل اسلام رنگ، قرار گرفته است به قول شاعر: «به رنگ آمده دشمن /اگر به جنگ نبرد» اسلام سرمايه‏دارى، التقاطى و سلطنتى همگى با هم جمع شده‏اند و عليه اسلام ناب ائتلاف كرده‏اند همان كه محور آن عدالت‏خواهى است. اين خط و پرچم را بايد محكم نگه داشت و روى آن آسيب‏شناسى دقيق داشت و هر كسى در هر حدى و هر جايى كه هست با هر توانى كه دارد، بايد به ميدان بياوريد. اگر چنين شد اين فتنه هم به راحتى تمام خواهد شد و بايد به فكر امتحانات بعدى باشيم و اگر ما اهمال و سستى و بى‏بصيرتى به خرج داديم و مذبذب بوديم و شكر نعمت اسلام ناب را به جا نياورديم، «لئن شكرتم لازيدنّكم و لئن كفرتم انّ عذابى لشديد».