عدالت نامتوازن
عدالت نامتوازن يعنى اينكه دولت به يك روستا آب، برق، گاز، تلفن و جاده برده است و رسانه نبرده است و روستاها و محروميتها در فضاى رسانهاى كشور ديده نمىشوند. در نظام رسانهاى موجود از جمله رسانه ملى تصويرى از كشور نشان داده مىشود كه اين تصوير تطابقى با واقعيت ايران و ايران واقعى ندارد. به عنوان مثال اگر امروز فقط يك ساعت و نه بيشتر، برق تهران برود، تمام روزنامهها فردا در صفحه اول خود اين خبر را بهعنوان يك اتفاق مهم بازتاب مىدهند، همين طور صدا و سيما مسئولين را به صلابه خواهد كشيد كه چرا چنين اتفاقى افتاده است، ولى اگر ميليونها ايرانى سى سال بعد از انقلاب برق يا امكانات اوليه نداشته باشند، حتى در صفحه حوادث روزنامهها هم ضريب نمىگيرد. اگر ميليونها ايرانى كمرشان زير بار فقر خم شود يا يا چهار دختر ايلامى بر اثر فقر خودسوزى كنند، نه رسانه ملى و نه روزنامهها، نه اينترنت واكنش نشان نمىدهند ولى اگر آقاى ايكس از نيمكتنشينى در تيم مثلا فولاد اهواز ناراحت باشد، آقاى ضرغامى به ميدان مىآيد و مىگويد مگر من مردهام كه تو اين درد و رنج بزرگ را تحمل كنى، من بهترين برنامهسازان و بهترين وقت رسانه ملى را اختصاص مىدهم كه طى چندين برنامه به اين قصه بپردازند و اين را تبديل به يك مساله ملى مىكنم تا اين بار غم را از دوشت بردارم!
وقتى مردم، ايران را در اين رسانه تماشا مىكنند، چه برداشتى خواهند داشت؟ يك سوم مردم ايران در روستاها زندگى مىكنند و اينها در نظام رسانهاى ما ناپديد هستند و انكار مىشوند. مثلا تلويزيون مىخواهد از روز انتخابات گزارش بدهد فقط دوربين از مسجد لرزاده، حسينيه ارشاد و بالعكس و به شخص بيننده چنين تصويرى از ايران و واقعيت آن روز كشور به وى القا مىشود. وقتى كه رسانهاى همچون صندوق راى كه رسانهاى بىادب است و حرمت ارباب رسانه و سرمايهداران حاكم بر رسانه را نگه نمىدارد، از او يك تصوير ديگر از ايران مىدهد با تصوير رسانهاى مثل صدا و سيما و روزنامههاى ما متضاد است.
نظام نامتوازن رسانهاى
شخص با خود مىگويد من وقتى پاى برنامههاى صدا و سيما مىنشينم، هر آنچه كه مىبينم يا قريب به اتفاق آن سبك زندگىاى است كه در فاصله ميدان ولى عصر تا تجريش وجود دارد، همين طور سريالها، برنامهها، اخبار شما همه مربوط به آن سبك زندگى است، به يك دفعه اين بيست و چهار ميليون نفر از كجا پيدا شدند؟ چرا رسانه جمهورى اسلامى اينها را به من نشان نداده است؟ مگر چنين آدمهايى در ايران وجود دارند؟ اين دو تصوير، تضاد ايجاد مىكند، آن هم به اين دليل كه رسانهها و نظام رسانهاى جمهورى اسلامى، چه دولتى و چه خصوصى توسط يك طبقه خاص اداره مىشود، آن هم يك طبقه خاص به نام طبقه مرفه بىدرد. قاعدتا اين تصوير ايجاد توهم مىكند و همين طور سالها به تدريج ادامه مىيابد، بعد شما مىخواهيد يك دفعه در برابر تصويرى كه صندوق راى از ايران واقعى نشان مىدهد، به راحتى تسليم شوند و آن را قبول كنند، در حالى كه خودتان قبل از اين يا آن بيست و چهار ميليون را يعنى اقشار محروم و مستضعف را انكار كردهايد يا اينكه به آنها گفتهايد كه اگر باشند هم اهميتى ندارند. خود صداو سيما مگر اينها را آدمهاى درجه دو و بىاهميت نكرده است؟ و نگفته كه اينها كسانى هستند كه اگر زير بار فقر له بشوند، به سراغ آنها نمىروم، چون درجه دو هستند. من بايد بروم دنبال آن جوان سرمايهدارى كه با بيست سال سن قرارداد سيصد، چهارصد ميليون در سال مىبندد كه در فلان تيم دولتى بازى كند و بايد به دنبال منافع او باشم، آدمهاى ديگر كه ارزش اعتنا ندارند. وقتى اين چنين تفكرى حاكم باشد، آن شخص فكر مىكند: اينها كه آنقدر آدمهاى بىارزشى بودند كه اگر مىمردند هم تو خبر آنان را نبايد منعكس كنى، آن وقت آيا حق دارند بيايند تكليف سياست مملكت را مشخص كنند؟!
سيگنالهاى خطرناك
اين همان عدالت نامتوازن است كه در حوزه عمران و جادهسازى و بيل و كلنگ به عدالت معتقد است و در حوزه رسانه به عدالت اهتمامى ندارد. وقتى كه چنين باشد آقاى احمدى نژاد هم با فلان سوپراستار سينمايى وقت مىگذارد تا درد دلهاى او را بشنود. آقاى احمدى نژاد! تا به حال با چند هنرمند حزباللهى نشستهاى و درد دلهاى آنها را گوش كردهاى؟! اين بىعدالتى و جا به جا كردن حساسيتهاست. چقدر راجع به وضعيت نابسامان فرهنگ و رسانه و هنر در دولت شما به شما تذكر داده شد؟ چرا بىاعتنايى كردى؟ امروز هم كه شاهد چنين ملاقاتهايى هستيم. اين سيگنالهاى خطرناكى است. آقاى رئيس جمهور برود درد دل را از آن كسانى بشنود كه سالهاست مناسبات فاسد در مديريت فرهنگى در خيلى از دستگاهها آنها را خانهنشين كرده است. كسانى كه مىخواهند براى منافع و آرمانهاى انقلاب كار كنند و فسادى كه در فضاى مديريت فرهنگى ما وجود دارد، اجازه ظهور و بروز به آنان نمىدهد.
نظام رسانهاى و فقر نهادينه شده
اگر ما معتقديم كه بايد با فقر مبارزه كرد، فرمود: «لافقر كالجهل» هيچ فقرى مثل جهل نيست. يك بخش جدى از كسانى كه وارد بازىهاى بعد از انتخابات شدند، جاهل هستند. يعنى آن نظام فاسد رسانهاى، فقر اطلاعات را در آنها نهادينه كرده است. و واقعا فكر مىكنند فقط خودشان وجود دارند و خودشان اهميت دارند. بدين ترتيب ميليونها آدم هم اگر مخالف او باشند به آنها بىاعتنا خواهد بود.آقاى رئيس جمهور برنامه شما جهت مبارزه با اين فقر چيست؟ و آن چيزى كه موضوع را تشديد مىكند اين است كه طبقات زياده خواه و فرادست كه مغلوب جمهوريت نظام شدهاند، امروز به صحنه آمدهاند تا اوضاع را به ماقبل برگردانند؛ چرا كه اينها مىگويند اولا نبايد اين عدم توازن رسانهاى به هم بخورد، و همچنان بىتوازنى و بىتعادلى بايد وجود داشته باشد بيست درصد جمعيت بايد هشتاد، نود درصد رسانهها را در اختيار داشته باشند و سبك زندگى آنها را تبليغ كنند. اينها در صدا و سيما به طور كامل حاكم هستند و مىگويند ما خبر راهپيمايى 22 بهمن و روز قدس را نشان مىدهيم، پس انقلابى هستيم. كجاى صدا و سيما انقلابى است؟ كجاى اين صدا و سيما ارزشى است؟ مگر ارزش به چه معناست؟
جابجايى نيازهاى حقيقى با نيازهاى كاذب
تجملگرايى فقط اين نيست كه خانههاى آنچنانى با اثاثيه آنچنانى و اتومبيلهاى آنچنانى نشان بدهيد، بلكه تجملگرايى يعنى اينكه نيازهاى كاذب را به نيازهاى ضرورى تبديل كنيم و نياز كاذب را به گونهاى نشان دهيم كه تصور شود اين نياز مهم و حياتى است. مخاطب فكر كند اگر فلان مدل يخچال يا مبل را نداشت چيزى كم دارد و عقب افتاده است.
وقتى چنين شود كم كم كسى كه پاى اين رسانه نشسته است نياز كاذب براى وى به نياز حقيقى تبديل مىشود. تلويزيون خبر مىدهد كه نتيجه بازى آخن با شالكه تادقيقه 45 اين است. اين كه دو تيم در فلان شهر آلمان مسابقه مىدهند و ما لحظه به لحظه اين بازى را براى يك ملت انقلابى مسلمان كه هزاران كيلومتر اين طرفتر هستند خبر مىدهيم، اين يك كار ضد ارزشى است كه نياز غير واقعى را به نياز جدى تبديل مىكنيد، كه شخص فكر كند اگر از نتيجه اين بازى تا دقيقه 45 مطلع نباشد يك چيزى كم دارد و اين هم نوعى تجملگرايى است. آن هم در شرايطى كه بسيارى از مسائل مهمتر در كشور وجود دارد كه بازتاب نمىدهيد و حاضر نيستيد حتى خبرش را اعلام كنيد، از جمله اختلاسها و خبرهاى منفى. البته اين را هم توقع نداريم،چرا كه به قول شما سياهنمايى مىشود، اما چرا سفيد نمايى نمىكنيد؟! هر سال صدها گروه دانشجوى حزباللهى در اقصى نقاط كشور اردوهاى جهادى برگزار مىكنند، مثلا سى، چهل نفر دانشجو از دانشگاه اميركبير، صنعتى شريف، امام صادق(ع) و جاهاى ديگر راه مىافتند و به فلان روستاى شهرستان نهبندان، يا فلان روستاى ياسوج مىروند و يك ماه يا كمتر و بيشتر كار عمرانى انجام مىدهند. چه كسى تا به حال ديده است حتى يك بار صدا و سيماى جمهورى اسلامى اين موضوع را در اخبار خود منعكس كند يا تيتر يك بخش خبرى مربوط به اين خبر باشد. اين كارها ضريب داده نمىشود تصويرى كه طبقه فرادست،اشرافى، رفاهطلب پررو از ايران ارائه مىدهند كه مثلا جوانها همگى به دنبال فسق و فجور هستند، همان بايد نمايش داده شود. نبايد اين همه حركتهاى مثبتى كه در جامعه وجود دارد نمايش داده شود، اين همه جوان فعال، پرنشاط، باانگيزه، مخلص و بااراده بايد حذف شوند و نبايد در فضاى كشور ضريب بگيرند؛ چرا؟! چون ممكن است آن موقع اتفاقات بدى بيفتد و مردم باورشان شود كه مىتوان كشور را بهسان سال 57 اداره كرد و اين براى بعضىها خطرناك است.
اين همه ناشى از بىتوازنى موجود در فضاى رسانهاى كشور است. اين موضع را يكبار ديگر هم گفتهام ولى متاسفانه هيچ گونه واكنشى نشان داده نشد. يك خانم هنرپيشهاى از صدا و سيما انتقاد كرده بود كه چرا در تيزر تبليغاتى فلان فيلم در صداو سيما سانسور شده است، شخص آقاى ضرغامى بلافاصله سراسيمه مصاحبه كرد كه من با اين كار شديدا برخورد كردم و مسئول را توبيخ كردهام كه مثلا تو به چه حقى در تيزر فلان فيلم تبليغاتى اسم خانم فلانى را حذف كردهاى! اينگونه رئيس سازمان صدا و سيما خودش را موظف به پاسخگويى در برابر اقشار فرادست مىداند ولى بنده در همين جلسه گفتم كه صدا و سيما آمده يك فيلم صد در صد ضد انقلابى و در راستاى منافع آمريكا با بودجه هنگفت ساخته و پخش كرده و در دنيا منتشر مىكند، هيچ كس جواب به من نداد! اين فيلم به نام «444 روز» در تمسخر امام در شبكه پرس.تىوى. ساخته شده بود! از قرار معلوم براى آقاى ضرغامى اين چيزها اهميتى ندارد كه پاسخگوى آن باشد.
راهبرد و سياست فرعونى
استراتژى كه اشراف براى زير سوال بردن انتخابات و براى منكوب كردن نتيجه آن در دست گرفتند دقيقا استراتژى فرعون است. ويژگى فرعون اين بود كه قومش را خوار و خفيف مىكرد يعنى شهروند درجه دو و سه مىكرد و آنها از او اطاعت مىكردند. اين استضعاف را در وجود آنها نهادينه مىكرد كه آنها خودشان هم باورشان مىشد كه راست مىگويد. اينها چه در دوره قبل و چه در دوره بعد از انتخابات تلاش خودشان را به كار گرفتند كه اين استراتژى فرعونى را كه ناشى از تفرعن اينها و رهبرانشان است پيگيرى كنند. «استخف قومه فاطاعوه» يعنى از همان قبل از انتخابات شروع به فحاشى و تمسخره كردند، چه خود آن آقايى كه در تلويزيون فحاشى كرد و از رمال، كفبين و دروغگو و فلان همه را به آقاى احمدىنژاد نسبت داد. سياست فرعونى آنها چنين بود كه آنچنان جريان ضد اشرافيت را تحقير كنند كه مردم را منفعل كنند و بترسانند از اينكه اگر به چنين آقايى راى بدهيم ما هم متهم به بىسوادى مىشويم و اينكه آدمهاى پستى هستيم؛ چرا كه همه آدمهاى درجه اول و با شخصيت و اشرافى مخالف او هستند و در شعارهايشان هم آورده بودند «انسانم آرزوست» انگار اين طرف حيوان هستند.
اين وضعيت كماكان ادامه دارد، هر تهمت و دروغى را نسبت مىدهند و از موضع تفرعن با اكثريت جامعه برخورد مىكنند تا بتوانند با انواع و اقسام روشها مقاومت روحى اينها را بشكنند. مىخواهند با اينكه اقليت هستند خودشان را اكثريت نشان دهند و چنين القا مىكنند كه نيروهاى ما كيفى هستند و يكى از آنها به ارزش ده نفر هستند و بدين ترتيب خودشان را همه بنمايانند، در صورتى كه اقليت هستند آن هم اقليت به معناى مطلق كلمه. و حتى نصف آن 13 ميليون نيستند؛ ولى مىگويند چون بى. بى.سى و صداى آمريكا، نتانياهو و شيمون پرز از ما حمايت مىكنند، بنابراين ما بايد يك سهم بالاترى در كشور داشته باشيم. وقتى كه اين همه قدرت داريم و مىتوانيم فضاسازى كرده و دروغ را راست و راست را دروغ نشان بدهيم، چرا از اين قدرتمان استفاده نكنيم. آنچنان اين سياست فرعونى در وجودشان ريشه دوانيده است كه كسى كه مهمترين شعارش اين بوده كه مردم من آمدهام با دروغگويى و پروندهسازى مقابله كنم، خودش مظهر دروغگويى است و در مجلس ختم آدم زنده شركت مىكند. آقاى ميرحسين موسوى كسى است كه در مجلس ختم آدم زنده شركت كرده براى اينكه نظام را متهم كند و به اكثريت ملت دهن كجى و آن نفس متفرعن خودش را راضى كند. اين آدم امروز خودش را مظهر عقلانيت و خردورزى و مبارزه با دروغ مىداند! وقتى كه قضيه بدين بداهت است، وقتى كه فساد بدين بداهت است، چرا نمىشود به طور كامل با آن مقابله كرد. اين بديل همان خلاءها و نواقصى است كه از قبل داريم. ما اجازه دادهايم كه آن فساد در كشور نهادينه شود و توهم در اقشار خاص شكل بگيرد و ارزش مردم در جمهورى اسلامى، انكار شود و شهروند درجه يك و دو در اين مملكت درست كنند. رحمت خدا بر امام، آن حكيم بزرگ كه چقدر خوب فهميد كه جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.
دفاع مقام معظم رهبرى از جمهوريت نظام
متاسفانه عدهاى در كشور اين جمله را فقط از يك زاويه مىنگرند و مىگويند امام در مقابل كسانى كه مىخواستند اسلاميت را از نظام بگيرند و جهت اثبات اسلاميت نظام اين جمله را فرمود. چنين نيست، بلكه جمهوريت نظام هم به اندازه اسلاميت آن مهم است. چون امام مىديد كه هيچ تضمينى براى اسلاميت نظام بهتر از جمهوريت آن نيست، يعنى اگر شما مىخواهيد جمهورى اسلامى، اسلامى باقى بماند، بايد جمهورى باقى بماند و اكثريت مردم رأيشان در اين مملكت ارزش داشته باشد. ولى فقيه امروز به چه دليل آماج حملات اقشار مسرف و اشراف و نخبگان خاص قرار مىگيرد، فقط به اين خاطر كه پاى جمهوريت نظام ايستاده است. اينها حرفشان با حضرت آقا چه بود؟ اينها گفتند اين 24 ميليونى كه به كس ديگر راى دادند، پناهى جز تو ندارند، بيا با همديگر معامله كنيم و جمهوريت را وتو كن و انتخابات را ابطال كن! 24 ميليون آدم درجه 2 به چه دردى مىخورند، بيا به به و چه چه ما را بخر! نامه نوشتند، تظاهرات كردند، مصاحبه كردند، بيانيه دادند كه آقاى ولى فقيه بيا جمهوريت نظام را به كنارى بگذار،چه كار دارى به اينكه اكثريت به چه كسى راى داده است، اما رهبرى پاى جمهوريت ايستاد.
يكى روزى اينها تلاش كردند به بهانه جمهوريت، اسلاميت نظام را از بين ببرند و گفتند ما رأى آورديم پس بنابراين سكولاريزم بايد حاكم شود، ولى الان كاملا برعكس شده و مىخواهند با اسلاميت، جمهوريت را از بين ببرند، بدين ترتيب كه با اللهاكبر، ياحسين، رنگ سبز، مراجع عظام و... مىخواهند جمهوريت را ابطال كنند. اين يعنى چه كه رأى من آقازاده با فلان آدم در فلان روستاى نهبندان يكى باشد؟! من پسر آيتالله فلانى يا پسر دكتر بهمانى هستم، من ماهى 10 ميليون تومان درآمد دارم، او نان خشك هم ندارد كه بخورد، چطور قبول كنم كه حق من و او يكى باشد؟ اين زبان حال امروز آنهاست.
ضرورت حفظ شأن و منزلت حضرت امام
اخيرا آقاى سيد حسن مصطفوى مشهور به خمينى با خانواده متهمين و مجرمين آشوبها جلسه مىگذارد. يك نفر در دانشگاه تهران به من گفت آقاى سيد حسن خمينى هم طرفدار فلانى است، گفتم منظورت از خمينى همان امامى نيست كه آمد و 2500 سال سلطنت و وليعهدى را در اين كشور سرنگون كرد و افتخارش اين بود كه من نظام سلطنتى را برانداختم، حال اسم او را شما مىخواهيد در اين جامعه ابزار وليعهدى كنيد؟ مگر آقاى سيد حسين خمينى امروز بزرگ خاندان خمينى نيست؟ 20 سال هم از «سيد حسن» بزرگتر است، پسر مرحوم آقا مصطفى هم است، چرا ايشان نبايد علمدار خانواده خمينى باشد؟ چون همان اوايل انقلاب هم سيدحسين كه امام اينقدر به او علاقه داشت و تنها پسر آقا مصطفى بود، يك مقدار كه خواست از خط ولايت خارج شود، امام آنچنان سرجايش نشاند كه سى سال است از گوشه خانهاش تكان نخورده است. حال مىخواهيد آن امام با آن قاطعيت را شما آبرويش را خرج خروج بر اكثريت ملت بكنيد! اين نتيجه توهماتى است كه در بعضى از آقايان شكل گرفته است. هر كسى تا موقعى كه به آرمان و خط مشى امام وفادار بود، ما مخلص او هستيم.
اشتباه محاسباتى برخى آقايان
بايد امروز اين آقايان را دعوت كرد كه سر جاى خودشان بنشينند. بايد اكثريت ملت را به اينها نشان داد و از اشتباه محاسبه درآورد، در قرآن بارها و بارها تذكر داده شد كه در همه امور دچار اشتباه محاسباتى نشويم، از امور آخرتى تا طبيعى.اينها را بايد چگونه از اشتباه محاسبه درآورد «ايحسب انّ ماله أخلده» اينها فكر مىكنند چون مال دارند پس برتر هستند.» بايد همان اتفاقى كه اول انقلاب افتاد، دوباره اتفاق بيفتد. امام وارد كشور شده و انقلاب به پيروزى رسيده بود، مردم آرمان خودشان را ابراز كرده و به امام دلبسته بودند و به دنبال ايجاد يك جامعه دينى عادلانه بودند. يك قشر عظيم نخبه در مقابل مردم ايستادند و حاضر نشدند با امام و امت همراهى كنند. از همه قشرى هم بودند از چهرههاى حوزهاى تا حد مرجعيت، چهرههاى باسابقه مبارزاتى، همسر شهيد، دختر شهيد هم داشتند كه از آن جمله مسعود رجوى بود كه اولين همسر شهيد معروف انقلاب بود. همسرش اشرف ربيعى قبل از انقلاب كشته شده بود. همه اينها را انقلاب تجربه كرده است كه اينها حالا مىخواهند همسر شهيد به صحنه بياورند يا افراد باسابقه مبارزاتى به ميدان بياورند، بايد از آن تجربيات درس گرفت و آن تجربيات منتقل شود.
روشهاى مغتنم اسلام و انقلاب اينكه فكر كنيم انقلاب به آسانى و فقط با اسلحه حفظ شد، خطاست، بلكه انقلاب ما انقلابى فرهنگى و يك نهضت عظيم فرهنگى بود كه در بين تودههاى مردم شكل گرفت. مردم گفتند امام نخبهها تو را تنها گذاشتند، هنرمندان مشهور دوران شاه تو را تنها گذاشتند و حاضر نيستند با انقلاب تو همراهى كنند، ما كه هستيم. كلى جوانهاى نورس، خوشفكر و با انگيزه وارد شدند و بدنه هنرى انقلاب را ساختند، آن هم قوىتر از بدنه هنر روشنفكرى و در حوزههاى مختلف از شعر تا موسيقى، تئاتر و ادبيات و غيره. خدا رحمت كند مرحوم قيصر امينپور را يك جوانى بود از گتوند خوزستان، همينطور مرحوم سلمان هراتى يك جوان از روستاهاى تنكابن، اينها آمدند و قوىترين كارهاى هنرى را در مقابل جريان روشنفكرى و نخبگانى كه مقابل امام و امت و اكثريت عدالتخواه ايستاده بودند، ايجاد كردند. امروز ما محتاج به چنين كسانى هستيم. اين نخبگانى كه در اين انتخابات تجربه كرديم، امتحان خودشان را دادند و نمرههايشان مشخص شد.
نقش سكوت نخبگان در فتنه
نبايد معطل كسى بمانيم چون هر كس كه مىخواست بيايد تا حالا آمده است. رهبرى وسط ميدان ايستاده و فرياد هل من ناصرش بلند است، حضرات به حجرههاى خودشان رفته و درها را بستهاند و «كن فى الفتنه كابن اللبون» مىخوانند. مقام معظم رهبرى در ديدار اخير خبرگان محكم توى دهن اينها كوبيد. اينها با حديث اميرالمؤمنين به جنگ ولايت آمدهاند. آقا اين حربه را از دستشان گرفت و در جواب آنان فرمود، حضرت اميرالمؤمنين فرمودند در فتنهها سوارى ندهيد مثل شتر نر دو ساله باشيد كه نه پشتى دارد كه روى آن سوار شوند نه شيرى مىدهد كه آن را بدوشند. اجازه ندهيد كه فتنهگران از شما استفاده كنند، ولى اين به معنى كنار گود نشستن و گوشهنشينى و كنارهگيرى نيست، بلكه به معناى اين است كه با سكوتتان به فتنهگران ميدان ندهيد. چه بسيار نخبگانى كه ما از اينها انتظارها داشتيم و پاى جلسات اينها نشسته بوديم، براى ما انقلاب را تبيين كرده بودند، و براى ما فتنه را تشريح كرده بودند ولى خودشان در اين فتنه سوارى دادند، آن هم چه سوارى دادنى! به شيمونپرز، نتانياهو سوارى دادند و گفتند آقاى آمريكا، انگليس، اسراييل! بيا كه خوب شترى گيرت آمده است. «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم نليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين» خداوند مىفرمايد فكر كرديد من با شماها قرابت خاصى دارم كه با پيشينيان شما نداشتم. بقيه هم انسان بودند و آنها را آزمايش كردم، شما كه با آنها فرقى نداريد، شما فكر كرديد امتحانات الهى فقط يك بار است... آقايان نخبگانى كه گوشهاى نشستيد و به فرياد هل من ناصر ولى زمان بىاعتنايى كرديد و حداكثر خدمتى كه كرديد اين بود كه سكوت كرديد، بخل ورزيديد از آنچه كه خدا به شما داده بود كه بياييد در ميدان خرج كنيد.فكر نكنيد كه رستيد و منفعت برديد، خداوند مىفرمايد اين را روز قيامت مثل طوقى به گردنتان مىاندازيم و مايه آبروريزى برايتان خواهيم كرد. نفس شما، شما را بازى داد و از ورود در اين ميدان منصرف كرد. ميدان فتنه آن ميدانى است كه چه بسا شهداى ما آرزو مىكنند در اين ميدانها حضور مىداشتند و از امتحان موفق بيرون مىآمدند. امروز بايد گوشمان را به پيام بشارتى كه شهدا از بهشت براى ما مىفرستند باز كنيم و اگر نمىشنويم بايد فكرى به حال گوشهاى دلمان كنيم. پيام شهدا اين است كه اين راه راهى نيست كه در آن خوفى يا غمى وجود داشته باشد، نترسيد و غمگين و افسرده هم نشويد. براى مقابله با فتنه بايد به پيام بشارت شهدا گوش جان سپرد و با اميد و بدون كوچكترين ذرهاى تزلزل و انفعال وارد ميدان شد و به انگشت اشاره ولايت فقيه نگاه كرد و محكم و صريح حرف زد و موضعگيرى كرد. امروز اسلام واقعى در مقابل اسلام رنگ، قرار گرفته است به قول شاعر: «به رنگ آمده دشمن /اگر به جنگ نبرد» اسلام سرمايهدارى، التقاطى و سلطنتى همگى با هم جمع شدهاند و عليه اسلام ناب ائتلاف كردهاند همان كه محور آن عدالتخواهى است. اين خط و پرچم را بايد محكم نگه داشت و روى آن آسيبشناسى دقيق داشت و هر كسى در هر حدى و هر جايى كه هست با هر توانى كه دارد، بايد به ميدان بياوريد. اگر چنين شد اين فتنه هم به راحتى تمام خواهد شد و بايد به فكر امتحانات بعدى باشيم و اگر ما اهمال و سستى و بىبصيرتى به خرج داديم و مذبذب بوديم و شكر نعمت اسلام ناب را به جا نياورديم، «لئن شكرتم لازيدنّكم و لئن كفرتم انّ عذابى لشديد».
عدالت نامتوازن يعنى اينكه دولت به يك روستا آب، برق، گاز، تلفن و جاده برده است
وقتى مردم، ايران را در اين رسانه تماشا مىكنند، چه برداشتى خواهند داشت؟ يك سوم مردم ايران در روستاها زندگى مىكنند و اينها در نظام رسانهاى ما ناپديد هستند و انكار مىشوند. مثلا تلويزيون مىخواهد از روز انتخابات گزارش بدهد فقط دوربين از مسجد لرزاده، حسينيه ارشاد و بالعكس و به شخص بيننده چنين تصويرى از ايران و واقعيت آن روز كشور به وى القا مىشود. وقتى كه رسانهاى همچون صندوق راى كه رسانهاى بىادب است و حرمت ارباب رسانه و سرمايهداران حاكم بر رسانه را نگه نمىدارد، از او يك تصوير ديگر از ايران مىدهد با تصوير رسانهاى مثل صدا و سيما و روزنامههاى ما متضاد است.
نظام نامتوازن رسانهاى
شخص با خود مىگويد من وقتى پاى برنامههاى صدا و سيما مىنشينم، هر آنچه كه مىبينم يا قريب به اتفاق آن سبك زندگىاى است كه در فاصله ميدان ولى عصر تا تجريش وجود دارد، همين طور سريالها، برنامهها، اخبار شما همه مربوط به آن سبك زندگى است، به يك دفعه اين بيست و چهار ميليون نفر از كجا پيدا شدند؟ چرا رسانه جمهورى اسلامى اينها را به من نشان نداده است؟ مگر چنين آدمهايى در ايران وجود دارند؟ اين دو تصوير، تضاد ايجاد مىكند، آن هم به اين دليل كه رسانهها و نظام رسانهاى جمهورى اسلامى، چه دولتى و چه خصوصى توسط يك طبقه خاص اداره مىشود، آن هم يك طبقه خاص به نام طبقه مرفه بىدرد. قاعدتا اين تصوير
سيگنالهاى خطرناك
اين همان عدالت نامتوازن است كه در حوزه عمران و جادهسازى و بيل و كلنگ به عدالت معتقد است و در حوزه رسانه به عدالت اهتمامى ندارد. وقتى كه چنين باشد آقاى احمدى نژاد هم با فلان سوپراستار سينمايى وقت مىگذارد تا درد دلهاى او را بشنود. آقاى احمدى نژاد! تا به حال با چند هنرمند حزباللهى نشستهاى و درد دلهاى آنها را گوش كردهاى؟! اين بىعدالتى و جا به جا كردن حساسيتهاست. چقدر راجع به وضعيت نابسامان فرهنگ و رسانه و هنر در دولت شما به شما تذكر داده شد؟ چرا بىاعتنايى كردى؟ امروز هم كه شاهد چنين ملاقاتهايى هستيم. اين سيگنالهاى خطرناكى است. آقاى رئيس جمهور برود درد دل را از آن كسانى بشنود كه سالهاست مناسبات فاسد در مديريت فرهنگى در خيلى از دستگاهها آنها را خانهنشين كرده است. كسانى كه مىخواهند براى منافع و آرمانهاى انقلاب كار كنند و فسادى كه در فضاى مديريت فرهنگى ما وجود دارد، اجازه ظهور و بروز به آنان نمىدهد.
نظام رسانهاى و فقر نهادينه شده
اگر ما معتقديم كه بايد با فقر مبارزه كرد، فرمود: «لافقر كالجهل» هيچ فقرى مثل جهل نيست. يك بخش جدى از كسانى كه وارد بازىهاى بعد از انتخابات شدند، جاهل هستند. يعنى آن نظام فاسد رسانهاى، فقر اطلاعات را در آنها نهادينه كرده است. و واقعا فكر مىكنند فقط خودشان وجود دارند و خودشان اهميت دارند. بدين ترتيب ميليونها آدم هم اگر مخالف او باشند به آنها بىاعتنا خواهد بود.آقاى رئيس جمهور برنامه شما جهت مبارزه با اين فقر چيست؟ و آن چيزى كه موضوع را تشديد مىكند اين است كه طبقات زياده خواه و فرادست كه مغلوب جمهوريت نظام شدهاند، امروز به صحنه آمدهاند تا اوضاع را به ماقبل برگردانند؛ چرا كه اينها مىگويند اولا نبايد اين عدم توازن رسانهاى به هم بخورد، و همچنان بىتوازنى و بىتعادلى بايد وجود داشته باشد بيست درصد جمعيت بايد هشتاد، نود درصد رسانهها را در اختيار داشته باشند و سبك زندگى آنها را تبليغ كنند. اينها در صدا و سيما به طور كامل حاكم هستند و مىگويند ما خبر راهپيمايى 22 بهمن و روز قدس را نشان مىدهيم، پس انقلابى هستيم. كجاى صدا و سيما انقلابى است؟ كجاى اين صدا و سيما ارزشى است؟ مگر ارزش
جابجايى نيازهاى حقيقى با نيازهاى كاذب
تجملگرايى فقط اين نيست كه خانههاى آنچنانى با اثاثيه آنچنانى و اتومبيلهاى آنچنانى نشان بدهيد، بلكه تجملگرايى يعنى اينكه نيازهاى كاذب را به نيازهاى ضرورى تبديل كنيم و نياز كاذب را به گونهاى نشان دهيم كه تصور شود اين نياز مهم و حياتى است. مخاطب فكر كند اگر فلان مدل يخچال يا مبل را نداشت چيزى كم دارد و عقب افتاده است.
وقتى چنين شود كم كم كسى كه پاى اين رسانه نشسته است نياز كاذب براى وى به نياز حقيقى تبديل مىشود. تلويزيون خبر مىدهد كه نتيجه بازى آخن با شالكه تادقيقه 45 اين است. اين كه دو تيم در فلان شهر آلمان مسابقه مىدهند و ما لحظه به لحظه اين بازى را براى يك ملت انقلابى مسلمان كه هزاران كيلومتر اين طرفتر هستند خبر مىدهيم، اين يك كار ضد ارزشى است كه نياز غير واقعى را به نياز جدى تبديل مىكنيد، كه شخص فكر كند اگر از نتيجه اين بازى تا دقيقه 45 مطلع نباشد يك چيزى كم دارد و اين هم نوعى تجملگرايى است. آن هم در شرايطى كه بسيارى از مسائل مهمتر در كشور وجود دارد كه بازتاب نمىدهيد و حاضر نيستيد حتى خبرش را اعلام كنيد، از جمله اختلاسها و خبرهاى منفى. البته اين را هم توقع نداريم،چرا كه به قول شما سياهنمايى مىشود، اما چرا سفيد نمايى نمىكنيد؟! هر سال صدها گروه دانشجوى حزباللهى در اقصى نقاط كشور اردوهاى جهادى برگزار مىكنند، مثلا سى، چهل نفر دانشجو از دانشگاه اميركبير، صنعتى شريف، امام صادق(ع) و جاهاى ديگر راه مىافتند و به فلان روستاى شهرستان نهبندان، يا فلان روستاى ياسوج مىروند و يك ماه يا كمتر و بيشتر كار عمرانى انجام مىدهند. چه كسى تا به حال ديده است حتى يك بار صدا و سيماى جمهورى اسلامى اين موضوع را در اخبار خود منعكس كند يا تيتر يك بخش خبرى مربوط به اين خبر باشد. اين كارها ضريب داده نمىشود تصويرى كه طبقه فرادست،اشرافى، رفاهطلب پررو از ايران ارائه مىدهند كه مثلا جوانها همگى به دنبال فسق و فجور هستند، همان بايد نمايش داده شود. نبايد اين همه حركتهاى مثبتى كه در جامعه وجود دارد نمايش داده شود، اين همه جوان فعال، پرنشاط، باانگيزه، مخلص و بااراده بايد حذف شوند و نبايد در فضاى كشور ضريب بگيرند؛ چرا؟! چون ممكن است آن موقع اتفاقات بدى بيفتد و مردم باورشان شود كه مىتوان كشور را بهسان سال 57 اداره كرد و اين براى بعضىها خطرناك است.
اين همه ناشى از بىتوازنى موجود در فضاى رسانهاى كشور است. اين موضع را يكبار ديگر هم گفتهام ولى متاسفانه هيچ گونه واكنشى نشان داده نشد. يك خانم هنرپيشهاى از صدا و سيما انتقاد كرده بود كه چرا در تيزر تبليغاتى فلان فيلم در صداو سيما سانسور شده است، شخص آقاى ضرغامى بلافاصله سراسيمه مصاحبه كرد كه من با اين كار شديدا برخورد كردم و مسئول را توبيخ كردهام كه مثلا تو به چه حقى در تيزر فلان فيلم تبليغاتى اسم خانم فلانى را حذف كردهاى! اينگونه رئيس سازمان صدا و سيما خودش را موظف به پاسخگويى در برابر اقشار فرادست مىداند ولى بنده در همين جلسه گفتم كه صدا و سيما آمده يك فيلم صد در صد ضد انقلابى و در راستاى منافع آمريكا با بودجه هنگفت ساخته و پخش كرده و در دنيا منتشر مىكند، هيچ كس جواب به من نداد! اين فيلم به نام «444 روز» در تمسخر امام در شبكه پرس.تىوى. ساخته شده بود! از قرار معلوم براى آقاى ضرغامى اين چيزها اهميتى ندارد كه پاسخگوى آن باشد.
راهبرد و سياست فرعونى
استراتژى كه اشراف براى زير سوال بردن انتخابات و براى منكوب كردن نتيجه آن در دست گرفتند دقيقا استراتژى فرعون است. ويژگى فرعون اين بود كه قومش را خوار و خفيف مىكرد يعنى شهروند درجه دو و سه مىكرد و آنها از او اطاعت مىكردند. اين استضعاف را در وجود آنها نهادينه مىكرد كه آنها خودشان هم باورشان مىشد كه راست مىگويد. اينها چه در دوره قبل و چه در دوره بعد از انتخابات تلاش خودشان را به كار گرفتند كه اين استراتژى فرعونى را كه ناشى از تفرعن اينها و رهبرانشان است پيگيرى كنند. «استخف قومه فاطاعوه» يعنى از همان قبل از انتخابات شروع به فحاشى و تمسخره كردند، چه خود آن آقايى كه در تلويزيون فحاشى كرد و از رمال، كفبين و دروغگو و فلان همه را به آقاى احمدىنژاد نسبت داد. سياست فرعونى آنها چنين بود كه آنچنان جريان ضد اشرافيت را تحقير كنند كه مردم را منفعل كنند و بترسانند از اينكه اگر به چنين آقايى راى بدهيم ما هم متهم به بىسوادى مىشويم و اينكه آدمهاى پستى هستيم؛ چرا كه همه آدمهاى درجه اول و با شخصيت و اشرافى مخالف او هستند و در شعارهايشان هم آورده بودند «انسانم آرزوست» انگار اين طرف حيوان هستند.
اين وضعيت كماكان ادامه دارد، هر تهمت و دروغى را نسبت مىدهند و از موضع تفرعن با اكثريت جامعه برخورد مىكنند تا بتوانند با انواع و اقسام روشها مقاومت روحى اينها را بشكنند. مىخواهند با اينكه اقليت هستند خودشان را اكثريت نشان دهند و چنين القا مىكنند كه نيروهاى ما كيفى هستند و يكى از آنها به ارزش ده نفر هستند و بدين ترتيب خودشان را همه بنمايانند، در صورتى كه اقليت هستند آن هم اقليت به معناى مطلق كلمه. و حتى نصف آن 13 ميليون نيستند؛ ولى مىگويند چون بى. بى.سى و صداى آمريكا، نتانياهو و شيمون پرز از ما حمايت مىكنند، بنابراين ما بايد يك سهم بالاترى در كشور داشته باشيم. وقتى كه اين همه قدرت داريم و مىتوانيم فضاسازى كرده و دروغ را راست و راست را دروغ نشان بدهيم، چرا از اين قدرتمان استفاده نكنيم. آنچنان اين سياست فرعونى در وجودشان ريشه دوانيده است كه كسى كه مهمترين شعارش اين بوده كه مردم من آمدهام با دروغگويى و پروندهسازى مقابله كنم، خودش مظهر دروغگويى است و در مجلس ختم آدم زنده شركت مىكند. آقاى ميرحسين موسوى كسى است كه در مجلس ختم آدم زنده شركت كرده براى اينكه نظام را متهم كند و به اكثريت ملت دهن كجى و آن نفس متفرعن خودش را راضى كند. اين آدم امروز خودش را مظهر عقلانيت و خردورزى و مبارزه با دروغ مىداند! وقتى كه قضيه بدين بداهت است، وقتى كه فساد بدين بداهت است، چرا نمىشود به طور كامل با آن مقابله كرد. اين بديل همان خلاءها و نواقصى است كه از قبل داريم. ما اجازه دادهايم كه آن فساد در كشور نهادينه شود و توهم در اقشار خاص شكل بگيرد و ارزش مردم در جمهورى اسلامى، انكار شود و شهروند درجه يك و دو در اين مملكت درست كنند. رحمت خدا بر امام، آن حكيم بزرگ كه چقدر خوب فهميد كه جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.
دفاع مقام معظم رهبرى از جمهوريت نظام
متاسفانه عدهاى در كشور اين جمله را فقط از يك زاويه مىنگرند و مىگويند امام در مقابل كسانى كه مىخواستند اسلاميت را از نظام بگيرند و جهت اثبات اسلاميت نظام اين جمله را فرمود. چنين نيست، بلكه جمهوريت نظام هم به اندازه اسلاميت آن مهم است. چون امام مىديد كه هيچ تضمينى براى اسلاميت نظام بهتر از جمهوريت آن نيست، يعنى اگر شما مىخواهيد جمهورى اسلامى، اسلامى باقى بماند، بايد جمهورى باقى بماند و اكثريت مردم رأيشان در اين مملكت ارزش داشته باشد. ولى فقيه امروز به چه دليل آماج حملات اقشار مسرف و اشراف و نخبگان خاص قرار مىگيرد، فقط به اين خاطر كه پاى جمهوريت نظام ايستاده است. اينها حرفشان با حضرت آقا چه بود؟ اينها گفتند اين 24 ميليونى كه به كس ديگر راى دادند، پناهى جز تو ندارند، بيا با همديگر معامله كنيم و جمهوريت را وتو كن و انتخابات را ابطال كن! 24 ميليون آدم درجه 2 به چه دردى مىخورند، بيا به به و چه چه ما را بخر! نامه نوشتند، تظاهرات كردند، مصاحبه كردند، بيانيه دادند كه آقاى ولى فقيه بيا جمهوريت نظام را به كنارى بگذار،چه كار دارى به اينكه اكثريت به چه كسى راى داده است، اما رهبرى پاى جمهوريت ايستاد.
يكى روزى اينها تلاش كردند به بهانه جمهوريت، اسلاميت نظام را از بين ببرند و گفتند ما رأى آورديم پس بنابراين سكولاريزم بايد حاكم شود، ولى الان كاملا برعكس شده و مىخواهند با اسلاميت، جمهوريت را از بين ببرند، بدين ترتيب كه با اللهاكبر، ياحسين، رنگ سبز، مراجع عظام و... مىخواهند جمهوريت را ابطال كنند. اين يعنى چه كه رأى من آقازاده با فلان آدم در فلان روستاى نهبندان يكى باشد؟! من پسر آيتالله فلانى يا پسر دكتر بهمانى هستم، من ماهى 10 ميليون تومان درآمد دارم، او نان خشك هم ندارد كه بخورد، چطور قبول كنم كه حق من و او يكى باشد؟ اين زبان حال امروز آنهاست.
ضرورت حفظ شأن و منزلت حضرت امام
اخيرا آقاى سيد حسن مصطفوى مشهور به خمينى با خانواده متهمين و مجرمين آشوبها جلسه مىگذارد. يك نفر در دانشگاه تهران به من گفت آقاى سيد حسن خمينى هم طرفدار فلانى است، گفتم منظورت از خمينى همان امامى نيست كه آمد و 2500 سال سلطنت و وليعهدى را در اين كشور سرنگون كرد و افتخارش اين بود كه من نظام سلطنتى را برانداختم، حال اسم او را شما مىخواهيد در اين جامعه ابزار وليعهدى كنيد؟ مگر آقاى سيد حسين خمينى امروز بزرگ خاندان خمينى نيست؟ 20 سال هم از «سيد حسن» بزرگتر است، پسر مرحوم آقا مصطفى هم است، چرا ايشان نبايد علمدار خانواده خمينى باشد؟ چون همان اوايل انقلاب هم سيدحسين كه امام اينقدر به او علاقه داشت و تنها پسر آقا مصطفى بود، يك مقدار كه خواست از خط ولايت خارج شود، امام آنچنان سرجايش نشاند كه سى سال است از گوشه خانهاش تكان نخورده است. حال مىخواهيد آن امام با آن قاطعيت را شما آبرويش را خرج خروج بر اكثريت ملت بكنيد! اين نتيجه توهماتى است كه در بعضى از آقايان شكل گرفته است. هر كسى تا موقعى كه به آرمان و خط مشى امام وفادار بود، ما مخلص او هستيم.
اشتباه محاسباتى برخى آقايان
بايد امروز اين آقايان را دعوت كرد كه سر جاى خودشان بنشينند. بايد اكثريت ملت را به اينها نشان داد و از اشتباه محاسبه درآورد، در قرآن بارها و بارها تذكر داده شد كه در همه امور دچار اشتباه محاسباتى نشويم، از امور آخرتى تا طبيعى.اينها را بايد چگونه از اشتباه محاسبه درآورد «ايحسب انّ ماله أخلده» اينها فكر مىكنند چون مال دارند پس برتر هستند.» بايد همان اتفاقى كه اول انقلاب افتاد، دوباره اتفاق بيفتد. امام وارد كشور شده و انقلاب به پيروزى رسيده بود، مردم آرمان خودشان را ابراز كرده و به امام دلبسته بودند و به دنبال ايجاد يك جامعه دينى عادلانه بودند. يك قشر عظيم نخبه در مقابل مردم ايستادند و حاضر نشدند با امام و امت همراهى كنند. از همه قشرى هم بودند از چهرههاى حوزهاى تا حد مرجعيت، چهرههاى باسابقه مبارزاتى، همسر شهيد، دختر شهيد هم داشتند كه از آن جمله مسعود رجوى بود كه اولين همسر شهيد معروف انقلاب بود. همسرش اشرف ربيعى قبل از انقلاب كشته شده بود. همه اينها را انقلاب تجربه كرده است كه اينها حالا مىخواهند همسر شهيد به صحنه بياورند يا افراد باسابقه مبارزاتى به ميدان بياورند، بايد از آن تجربيات درس گرفت و آن تجربيات منتقل شود.
روشهاى مغتنم اسلام و انقلاب
نقش سكوت نخبگان در فتنه
نبايد معطل كسى بمانيم چون هر كس كه مىخواست بيايد تا حالا آمده است. رهبرى وسط ميدان ايستاده و فرياد هل من ناصرش بلند است، حضرات به حجرههاى خودشان رفته و درها را بستهاند و «كن فى الفتنه كابن اللبون» مىخوانند. مقام معظم رهبرى در ديدار اخير خبرگان محكم توى دهن اينها كوبيد. اينها با حديث اميرالمؤمنين به جنگ ولايت آمدهاند. آقا اين حربه را از دستشان گرفت و در جواب آنان فرمود، حضرت اميرالمؤمنين فرمودند در فتنهها سوارى ندهيد مثل شتر نر دو ساله باشيد كه نه پشتى دارد كه روى آن سوار شوند نه شيرى مىدهد كه آن را بدوشند. اجازه ندهيد كه فتنهگران از شما استفاده كنند، ولى اين به معنى كنار گود نشستن و گوشهنشينى و كنارهگيرى نيست، بلكه به معناى اين است كه با سكوتتان به فتنهگران ميدان ندهيد. چه بسيار نخبگانى كه ما از اينها انتظارها داشتيم و پاى جلسات اينها نشسته بوديم، براى ما انقلاب را تبيين كرده بودند، و براى ما فتنه را تشريح كرده بودند ولى خودشان در اين فتنه سوارى دادند، آن هم چه سوارى دادنى! به شيمونپرز، نتانياهو سوارى دادند و گفتند آقاى آمريكا، انگليس، اسراييل! بيا كه خوب شترى گيرت آمده است. «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم نليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين» خداوند مىفرمايد فكر كرديد من با شماها قرابت خاصى دارم كه با پيشينيان شما نداشتم. بقيه هم انسان بودند و آنها را آزمايش كردم، شما كه با آنها فرقى نداريد، شما فكر كرديد امتحانات الهى فقط يك بار است... آقايان نخبگانى كه گوشهاى نشستيد و به فرياد هل من ناصر ولى زمان بىاعتنايى كرديد و حداكثر خدمتى كه كرديد اين بود كه سكوت كرديد، بخل ورزيديد از آنچه كه خدا به شما داده بود كه بياييد در ميدان خرج كنيد.فكر نكنيد كه رستيد و منفعت برديد، خداوند مىفرمايد اين را روز قيامت مثل طوقى به گردنتان مىاندازيم و مايه آبروريزى برايتان خواهيم كرد. نفس شما، شما را بازى داد و از ورود در اين ميدان منصرف كرد. ميدان فتنه آن ميدانى است كه چه بسا شهداى ما آرزو مىكنند در اين ميدانها حضور مىداشتند و از امتحان موفق بيرون مىآمدند. امروز بايد گوشمان را به پيام بشارتى كه شهدا از بهشت براى ما مىفرستند باز كنيم و اگر نمىشنويم بايد فكرى به حال گوشهاى دلمان كنيم. پيام شهدا اين است كه اين راه راهى نيست كه در آن خوفى يا غمى وجود داشته باشد، نترسيد و غمگين و افسرده هم نشويد. براى مقابله با فتنه بايد به پيام بشارت شهدا گوش جان سپرد و با اميد و بدون كوچكترين ذرهاى تزلزل و انفعال وارد ميدان شد و به انگشت اشاره ولايت فقيه نگاه كرد و محكم و صريح حرف زد و موضعگيرى كرد. امروز اسلام واقعى در مقابل اسلام رنگ، قرار گرفته است به قول شاعر: «به رنگ آمده دشمن /اگر به جنگ نبرد» اسلام سرمايهدارى، التقاطى و سلطنتى همگى با هم جمع شدهاند و عليه اسلام ناب ائتلاف كردهاند همان كه محور آن عدالتخواهى است. اين خط و پرچم را بايد محكم نگه داشت و روى آن آسيبشناسى دقيق داشت و هر كسى در هر حدى و هر جايى كه هست با هر توانى كه دارد، بايد به ميدان بياوريد. اگر چنين شد اين فتنه هم به راحتى تمام خواهد شد و بايد به فكر امتحانات بعدى باشيم و اگر ما اهمال و سستى و بىبصيرتى به خرج داديم و مذبذب بوديم و شكر نعمت اسلام ناب را به جا نياورديم، «لئن شكرتم لازيدنّكم و لئن كفرتم انّ عذابى لشديد».
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۸۸/۰۷/۱۷ ساعت ۲:۲۹ ب.ظ توسط رهروان ولايت
|